آیین پنجمین سالگرد عروج حضرت استاد علیاشرف والی (1299 - 1389ش) عارف، شاعر، خوشنویس و هنرمند معاصر - جمعه 27 آذر 1389، ساعت 15 تا 16/30 - فرهنگسرای اندیشه، تهران، خیابان شمیران، بالاتر از چهاراه قصر، نرسیده به پل سیدخندان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
والی وادی هنر
روح الله فردوسی
«کـه ای بلند نـظر شـاهباز سـدره نشین // نشیمن تو نه این کنج محنت آبــاد ست // تـو را ز کنگره عـــرش میزنند صفیر // ندانمت که در ایـــن دامگه چه افتادست» یازدهم دی ماه، مصادف با درگذشت استاد علیاشرف والی؛ نگارگر، خوشنویس، تذهیب نگار و نقاش برجسته ایرانی است. استادی که اندوختن تجربه ای به بلندای بیش از چهل سال فعالیت هنری، سبب شد تا به حد بالایی از آشنایی به شیوه کهن و کلاسیک نقاشی برسد و طرح ها و رنگها را به نیکی بشناسد و درک کند و خالق آثاری باشد که گاهی در فضای مکاشفه شکل میگرفت و به عینیت میرسید. استاد والی، شکوفایی هنری خویش را مرهون پایمردی و سایه دهی استاد اسماعیل آشتیانی است. استادی که شاعر، نقاش و ادیب معاصر ایرانی است و متخلص به «شعله» و از شاگردان مستقم و بدون واسطه کمال الملک بود و نهال هنری استاد والی، تحت مراقبت های استادانه اسماعیل آشتیانی بود که به کمال رسید و اکنون از او بعنوان آخرین پیرو مکتب کمال الملک نام برده میشود.
برجسته ترین اثر استاد والی، به زعم استادان و شاگردان او، نقاشی تمثال مبارک حضرت علی(ع) است که در این تصویر، مولا، به گونه ای دیگر و متمایز از دیگر تصاویر منتسب به حضرتش دیده میشود. قرآن را به دست گرفته و شمشیر را بر زمین گذاشته است. در خلق این اثر بی همانند، آورده اند که استاد والی، تمثال مبارک مولا علی (ع) را در سنین حدود 13 سالگی در حالتی شبیه به مکاشفه میبیند. اراده ای در او پدید میآید که منجر به فراگیری هنر نقاشی میشود. از آن مکاشفه به بعد، تصمیم به یادگیری نقاشی میگیرد. گویا کسی در گوش هوش او میخواند که «بنگار» و صدا شاید همان صدایی بود که میگفت «بخوان». اما نه. این صدا، وحی نبود. الهامی بود که نوید تولدی دیگر را به کودکی میداد که تا پایان عمر، حیران ز ملاقات نخستین بود. « من که حیران ز ملاقات توام // چون خیالی ز خیالات توام // ذات من نقش صفات خوش توست // من مگر خود صفت ذات توام // گر کرامات ببخشد کرمت // مو به مو لطف و کرامات توام // نقش و اندیشه من از دم توست // گویی الفاظ و عبارات توام » و به قولی، آغاز تا پایان این نقاشی الهی، 21 سال به طول انجامیده و گویا سیمای مبارک مولا، سالی به سالی و بر حسب حالی و نشاطی، بر وی عرضه میشده است و او به تکمیل و تکامل آن میپرداخت. در این تصویر، گویا زبان مکاشفه، در حال القاء این پیام است که مولا، در مقطعی بخصوص، به تبیین و تفسیر قرآن، بیش از سلاح جهادیش اهمیت میدهد.
اگر این دگر دیسی در زیست و سلوک را، شاهدی بر تولدی دیگر بگیریم، آنگاه چگونه به این عبارت شریف اعتنا نکنیم که گفته اند: «لا یلج فى الْملَکُوت منْ لا یولَد مرَّتینِ» - کسى که دو بار متولّد نشود، به ملکوت خدا راهى ندارد - این تولد آیا چگونه است؟ مگر میشود از خود متولد شد؟ از نفس، از غرایزی که انسان را آنسان که از یاد خدا غافل است متولد شد؟ از عادت های مرسوم و معمول و رفتارهای مبتذل و از دنیا؟ بله دنیا. باید پس از به دنیا آمدن از دنیا نیز متولد شد. و پس از تولد از دنیاست که انسان «تنها» میشود و به انزوا در میغلطد و از درون خویش تنهایی را میآفریند و از تنهایی نیز متولد میشود و پس از تولد از «تنهایی» است که انسان، تولیدگر معارف میشود، بارور میگردد و محصول میدهد و از متن تاریک و ظلمت آرای جهان مادی، بیرون میجهد و راست میایستد و ناشنیدنی ها را، و نادیدنی ها را، و نادانستنی ها را، و ناشناختنی ها را به کشف مینشیند. و اینچنین بود که استاد والی، تولدی دیگر را تجربید و وادی عرفان را به پیش پای زندگی خویش گشود و شمس جهان خود را یافت و به فرازی دیگر از حیات جاودان سرک کشید.
استاد والی، هنر را آمیخته به آموزه های عرفانی میدانست و از همین سبب بود که رگه هایی از کشش های عرفانی را در ذهنیت هنری خویش یافت و این باور را به سطحی رساند، که حتی میتوانست در صورت نقاب زده ی نسل هایی که گمشده ای دارند و نمییابند، رخ بنماید و پدیدار شود. تعریفی همگانی و قابل درک برای هر نسلی که بخواهد بدون انکار واقعیت های جهان جدید و جهان بینی حاکم بر آن، به پیوند با آن درآید. استاد والی با تولدی که دچارش شد، به طور حیرت انگیزی به جستجو و کنکاش در حوزه عرفان و ادب پرداخت و همانطور که از شوریدگان و جامه دریدگان وادی عرفان انتظار میرود، بیش از دیگر شخصیت های عرفانی، سراغ شمس تبریزی را گرفت و با او معاشقه ها کرد و مکاشفه ها دید. غواصی او در اقیانوس معارف حضرت شمس، به تفسیر و تبیین مقالات شمس تبریزی منتهی شد، که محصول سال ها شیدایی و دلدادگی او با حضرتش بود. این استاد هنرمندِ عارف، به همه فهماند که پوئیدن عرفان، میتواند خلاء جبران ناپذیر معنویت میان انسان و جهان جدید را پر بنماید، به طوری که مرابط انگیزه های جهان جدید و انگیخته های روحانی انسان باشد. او با زیستی دیگرگونه نشان داد که انسان در پناه عرفان، میتواند، «شمّ پویای زمانی پیدا کند» و خود را با اصول و قوائم جدید دنیای مدرن بهماهنگد و بدین حجت، فاصله ی جهنمی میان دنیای مذموم و دنیای ممدوح را از میان بردارد و انطباق اندیشه های انسانی را با هر مسلک و مرام و نحله ای که بویی از توحید الهی در دماغ دارد، ممکن سازد و در اندیشه ی بسط آفاق سخن و گستره ی کلام در دنیای جدید، بیش از پیش، آنها را در سطوح جامعه و جهان، بپراکند و بگستراند. این نقاشِ تمثال مبارک مولا علی (ع) ثابت کرد که تبیین اندیشه های عرفانی، نه فقط به دست فیلسوفان، که دارندگان باورهای مقدس و اندیشه های به ایمان ملبس و قلوب فارغ از ریش و خس و آنانی که انفاسشان از صافی باران پاک تر و پیامشان از فرشته در روش درّاک تر است نیز میتوانند در عوامل آن سیر و سیاحت کنند (منبع: روزنامه ابتکار، ش 3046، ص 16).
معرفی استاد علی اشرف والی در ویکی پدیا